برگزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
زنبارگی بهرام گور*
***
چنین گفت با موبدان روزبه/ که اکنون شود شاه ایران به ده -
نشنید بدان خان گوهر فروش / همه سوی گفتار دارید گوش -
بخواهد همان دخترش از پدر / نهد بیگمان بر سرش تاج زر -
نیابد همی سیری از خفت و خیز/ شب تیره زو جفت گیرد گریز-
شبستان مر او را فزون از صدست/ شهنشاه زینسان که باشد بدست -
کنون نه صد و سی زن از مهتران / همه بر سران افسر از گوهران -
ابا یاره و تاج و با تخت زر / درفشان ز دیبای رومی گهر -
شمرده ست خادم به مشکوی شاه / کزیشان یکی نیست بیدستگاه -
همی باژ خواهد ز هر مرز و بوم / به سالی بریشان رود باژ روم -
دریغ آن بر و کتف و بالای شاه / دریغ آن رخ مجلس آرای شاه -
نبیند چنو کس به بالای و زور / به یک تیر بر هم بدوزد دو گور -
تبه گردد از خفت و خیز ن / به زودی شود سست چون پرنیان -
کند دیده تاریک و رخساره زرد / به تن سست گردد به لب لاژورد -
ز بوی ن موی گردد سپید / سپیدی کند در جهان ناامید -
جوان را شود گوژ بالای راست / ز کار ن چندگونه بلاست -
به یک ماه یک بار آمیختن / گر افزون بود خون بود ریختن -
همین بار از بهر فرزند را / بباید جوان خردمند را -
چو افزون کنی کاهش افزون کند/ ز سستی تن مرد بیخون کند-
.
پ ن:
* بهرام گور، پسر ِ یزدگردِ بزهکار:
یکی کودک آمدش هرمزد روز/به نیک اختر و فال گینی فروز -
هم آنگه پدر کرد بهرام نام/ازان کودک خرد شد شادکام -
بهرام گور به قهر، نزد نعمان ِ منذر به یمن رفت و پذیرفته شد.
تربیت شده مندز و نعمان عرب ، رقیب خسرو در شاهی، تاج را از بین شیران گستهم(دائی خسرو پرویز) ربود و شاه شد. ۹۳۴ زن داشت. گوانوی، به سخن گویی ایرانیان، به نزد منذر رفت، نعمان و منذر از قسانیان و شیبان، نفر آوردند و بهرام گور را در مقابل خسرو پرویز حمایت کردند.
نژاد مادری بهرام گور از شمیران شاه:
ز مادر نبیره ی شمیران شهم/ز هر گوهری با خرد همرهم -
بران دین زردشت ِ پیغمبرم/ز راه نیاکان خود نگذرم -
کسی را کجا رانده بد یزدگرد/بجست و به یک شهرشان کرد گرد -
همه روز نخجیر بد کار اوی/دگر اسب و میدان و چوگان و گوی -
شکارش نباشد جز از شیر و گور/ازیراش خوانند بهرام گور -
بهرام گور، در حالت ایستاده، در شکار گاه خوابش برد و پدرش(یزدگردِ بزهکار)، او را تنبیه و به بند کشید.
بهرام ِ گور:
پدرم آنک زو دل پر از درد بود/نبد دادگر ناجوانمرد بود -
درباره این سایت