بر گزیده هایی از شاهنامه ی فردوسی
***
فردوسی گاه خدایش را با همین «داد»، محک میزند و بسان موسی «کلیم الله»، با خدایش محاوره دارد . حتی او را به چالش میکشد :
« اگر مرگ داد ست بیداد چیست/ز داد اینهمه بانگ و فریاد چیست » .
و در پاسخ ِ پژواک ِ فریادش، به آسمان، می گوید، اگر دادی باشد، فریادی نیست :
« چنان دان که داد ست و بیداد نیست/ چو داد آمدش جای فریاد نیست .
فردوسی، حقانیت و اعتبار پهلوانان و شاهان شاهنامه را نیز با « داد » محک میزند :
ز بیدادی شهریار جهان / همه نیکوی باشد اندر نهان-
که گیتی بداد و دهش داشتند / به بیداد بر چشم نگماشتند-
چنان کرد روشن جهان آفرین / کزو دور شد جنگ و بیداد و کین -
درود خداوند دیهیم و زور/ بدان کو نجوید به بیداد شور-
ز داد و ز بیداد شهر و سپاه / بپرسد خداوند خورشید و ماه -
چو بیدادگر شد جهاندار شاه / ز گردون نتابد ببایست ماه -
درباره این سایت